خداایا از پسرم محافظت کن
همیشه بخند پسرم
چه روز های سخت و دردناکی را می گذرانم.تنها دلخوشی من در این لحظات لبخند زیبای توست پسر نازم ...
نویسنده :
مامان آزاده
7:06
جون مامان
بزرگترین آرزویم دیدن بزرگ شدن تو است. عزیز ترینم ...
نویسنده :
مامان آزاده
0:29
پسر گلم خوابش نمیاد
امروز روز بسیار پر کاری بود. آرتین هم خیلی شیطون شده بود.تمام روز با چشمای قشنگش من رو تعقیب می کرد و می خواست که با هاش حرف بزنم. نرسیدم اصلا درس بخونم.همش به این امید تمام کارهام را کردم که شب که آرتین خوابه و من کاری ندارم درس بخونم.ولیییییییییییییییییی این عزیز مامانه ساعت 2 بعد از نصف شب!!!!!!!!!!!! ...
نویسنده :
مامان آزاده
18:13
امتحانات مامان
یکشنبه دو تا امتحان دارم. باید برم اصفهان.بابام بلیط گرفته ،شنبه ساعت 10 شب می رم و یک شنبه ساعت 9 بر می گردم.آرتین قراره بره خونه ی مامان بزرگش. از الان دلم برای گلم تنگ شده .مرتب می رم بالای گهواره اش و می بوسمش. صبح کلی سفارش به مامان بزرگش کردم برای نگهداریش.اما بازم نگرانم. آرتین جونم برای مامان با اون دستای کوچولوی نازت دعا کن. ...
نویسنده :
مامان آزاده
18:09
حمام 10 روزگی
امروز سه شنبه ٢٧/١/١٣٩٢، پسر قشنگم برای اولین بار با مامان جونش به حمام ١٠ روزگیش رفت، با اینکه هنوز درد داشتم ولی دلم نیومد همراه پسرم نباشم، با کلی استرس و هیجان پشت در حمام انتظار کشیدم، وقتی حوله اش را دورش می پیچیدم احساس کردم یه فرشته ی کوچولو تو دستامه، یه فرشته که از گوشت و پوست منه، خدایا به خاطر فرشته ی کوچولوی نازم ازت هزار بار ممنونم. عافیت باشه پسر عزیزم. ...
نویسنده :
مامان آزاده
12:50