عید همه مبارک
خیلی وقته دلم می خواد بیام و اتفاقات جدیدی که تو این 10 روزه برامون پیش اومده را بنویسم ولی اصلا وقت نمیکنم.اصلا نمیدونم زمان چطور میگذره و ساعت میشه 12 شب و وقت خواب البته چه خوابی هر 1 ساعت یه بار باید بیدار بشم و به ارتین شیر بدم. عید همه مبارک . ما که تو این ایام حسابی سرمون شلوغ بود و کارهای فوق العاده زیاد داشتیم که حسابی من و ارتین رو از روزمرگی بیرون اورد و ارزو میکردیم کاش دوباره همه چیز اروم بشه. صبح ٢٥ مهرماه وقتی ارتین از خواب بیدارم کرد . خواستم بغلش کنم دیدم ای وای چقدر گرمه خواستم چراغ را روشن کنم که دماسنج را بزارم زیر بغلش که دیدم برق نداریم و همه جا تاریکه خلاصه زیر نور شمع دیدم درجه ت...
نویسنده :
مامان آزاده
19:38