کنار تو درگیر آرامشم
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به دوستان عزیزم
دلم براتون خیلی تنگ شده بود ولی اصلا وقت نمیکردم که سر بزنم .
تو این مدت یه پام اصفهان بوده و یه پام اهواز. خدا را شکر یک جلسه دیگه بیشتر نمونده که احتمالا 3 و 4 دی است که تا فردا تاریخ دقیقش مشخص میشه و برای گرفتن بلیط هواپیما باید سریع بجنبم اگر چه این هواپیما ها هم انقدر تاخیر دارن که ادم با قطار و اتوبوسم زودتر میرسه.اخرین بار برای رفت 2 ساعت تاخیر داشت و برای برگشت 3 ساعت در فرودگاه منتظر بودیم.خیلی خسته کننده بود
١٥ آذر تولدم بود . یه کیک خوشگل و قرمز خریدیم و زنگ زدیم به مامان جون اینا و گفتیم داریم میایم خونتون، وقتی رسیدیم دیدیم سنگ تموم گذاشتن و کلی تدارک دیدن و یه میز بزرگ چیدن که روش فقط جای کیک خالی بود
البته نا گفته نماند آقا آرتین ناز من قبل از اینکه کار به عکس و دست و شمع فوت کردن برسه طی یه عملیات ضربتی و سریع کیک بیچاره رو نابودکرد ولی پسر خوشگلم خودش اینقدر ذوق زده شده بود که ما هم کاملا فراموش کردیم و با شادی آرتین دست زدیم...
آرتین شیطونم ١٧ آذر ٨ ماهش تموم شد و رفت توی نه ماهگی. مامانم همیشه میگه بچه ها هر چی بزرگ تر میشن مشکلاتشونم با خودشون بزرگ تر میشه و من واقعا اینو با ماه به ماه بزرگ تر شدن آرتین حس میکنم ولی امیدوارم که مشکلات آرتین کندی رشد بگیرن
من دیده بودم پسر بچه ها عاشق ماشین سواری و رانندگی هستن ولی فکر نمی کردم اینقدر زود از ٨ ماهگی علاقشون رو نشون بدن،این آقا پسر ما وقتی میشینه تو ماشین نمیشه از فرمون جداش کرد و حداقل باید چند دقیقه بشینه پشت فرمون تا بلاخره به یه ترفندی راضی بشه دل بکنه
مامان جون مهربون آرتین رفته بود مراسم سفره حضرت رقیه (س) و از اونجا با کلی ذوق یه شکلات واسه آرتین آورده بود ولی پسر عزیز من از اونجایی که علاقه داره مزه همه چیزو بچشه بعد از یه کم مزه کردن شکلات رفت سراغ چیزهای دیگه و خلاصه پروژه شکلات با شکست مواجه شد
من دارم روز به روز به پایان مرخصی ام نزدیک میشم و آرتین هم لحظه به لحظه بیشتر به من وابسته میشه واسم دعا کنید که از پس این همه کار بر بیام، دوستون دارم