خداحافظ تعطیلات
سلام به همه ی دوستای عزیزم
دوران مرخصی من تموم شد و من از فردا میرم سر کار
تو این مدت حسابی بازار رفتم انقدر رفتم که دیگه امروز صبح تقریبا هیچ چیزی در بازار برام جدید نبود لذت نمیداد. برای ارتین یه عروسک ماه خریدم که ازش میترسه و اصلا دستش نمیگیره و همچنان عاشق باب اسفنجیشه. چند روز پیش که رفته بودیم بازار در کمال تعجب دیدیم از بین تمام عروسک ها ارتین باب اسفنجی رو شناخت
من و ارتین حسابی سرما خوردیم البته اول ارتین مریض شد و بعد من.دندون بعدی ارتین تو راهه و حسابی لثه هاش درد میکنند و همش دستش تو دهنشه شبا هم قبل خواب بعضی وقتا پتوشو گاز میگیره و بعضی وقتا منو اصلا غذا نمیخوره و چند روزیه که فقط شیر میخوره و حسابی منو عصبی کرده
مامانم اینا یه اتاق برای ارتین اماده کردند که صبح ها که میارمش اینجا استراحت کنه با کلی اسباب بازی و یه بخاری گرم.اتاق جون میده برای خوابیدن.قرار شده صبح ها با بابا رضا بیاییم خونه مامان جون و بعد من نیم ساعت بعد از اینجا برم سر کار. دلم براش خیلی تنگ میشه فکرشم که میکنم گریه ام میگیره
ارتین تازگی ها با اهنگ تلویزیون دست میزند و یه تکون هایی هم میخورد و اگر بهش بگیم ارتین دست دسی تا همه کسانی که اطرافش هستند دست نزنند راضی نمیشود که دست بزند. خاله فاطمه هم برای ارتین یه سی دی خاله ستاره خریده که همش ترانه های شاد کودکانه است و ارتین خیلی دوستش داره.
امتحانای پایان ترمم نزدیکند و سرم حسابی شلوغه .ارتینم که اصلا از بغلم جدا نمیشه خدا به
دادم برسه