این روزای من
این روزا آرتین خیلی بلا شده و من تمام روز کارم این شده که دنبالش بدوم تا به جایی سرش نخوره یا از رو زمین چیزی بر نداره و اصلا فرصت نت امدن ندارم
هر چی که دستش میاد میکنه تو دهنش و میماله به لثه هاش و از همه چیز بیشتر عاشق دستمال کاغذیه .اگر حواسم نباشه تو یک چشم به هم زدن تمام رول دستمال را باز میکنه
وقتی هم میریم خونه بابا جون به خاطر پله ها همش درگیریم،مامان جون گفته دفعه بعد که خونمون میایید روروک آرتین رو هم با خودتون بیارید البته دو هفته میشه که گفته ولی من هر دفعه می خوام برم انقدر سریع برای رفتن اماده میشم که یادم میره
دایی امین به آرتین یه توپ هدیه داده که آرتین دوستش داره بزرگ تر از توپ های خودشه .دیروز می خواستم غذا درست کنم تا از کنارش بلند میشدم گریه میکرد دیگه حسابی کلافه شدم توپ را گذاشتم جلوش و رفتم تو اشپزخونه دیدم هیچ صدای گریه ای نمیاد یواشکی نگاه کردم دیدم آرتین با دستای کوچولوش می خواد توپ را بگیره که نمیتونه و توپ میره جلو حالا آرتین بدو توپ بدو چند دقیقه ای حسابی مشغول بود و من حسابی به کارام رسیدم.یادم باشه فردا زنگ بزنم به دایی و حسابی تشکر کنم.
شنبه بردیمش بهداشت و واکسن های 6 ماهگیش را زدیم البته قطره فلج اطفال را نداشتند گفت به خاطر تحریم ها دیر به دستمون میرسه مرتب تماس بگیرید چون تا رسید تمام میشه .به خاطر واکسن ها آرتین دو روز تب داشت و لاغر شده از دوشنبه قطره اهنش را شروع کرده روز اول دوست نداشت و گریه میکرد امروز سیب اب گرفتم و 15 قطره ریختم توش و دادم خورد کلی دوست داشت و اصلا متوجه مزه متفاوت آب سیب نشد خدارو شکر
پسرم کلی برای خودش مردی شده و برنامه غذاییش داره متنوع میشه حالا هم آب سیب میخوره هم حریره بادام و هم سوپ.
لثه هاش محکم تر شدن و حسابی من را گاز میگیره وقتی دردم میاد و اعتراض میکنم حسابی به ریشم میخنده و مثل یه بازی براش میمونه و بازم تکرار میکنه.
تازگی ها به آیینه آسانسور خیلی علاقه نشون میده میذارمش جلو ایینه و کلی می خنده و با دستاش می خواد عکس خودش را بگیره. فدای پسر خوش خنده ام بشم الهی