توی قمار زندگی اونی که تک خال تویی
اول از همه چیز از دوستای عزیزم که وقتی تاخیر دارم نگران میشن و جویای حال و احوالمون هستند تشکر میکنم
از شیرین کاری های این روزای وروجکم هر چی بگم کم گفتم
آرتین نازم دیگه پاهاش را خوب میشناسه و وقتی که دور و برش خلوت باشه اونارو با دست میگیره و با لذت فراوان شروع میکنه شست پاشو خوردن و این کار رو خیلی با مزه انجام میده، مامانی فدای پسر نازش بشه
هنوز خوب بلد نیست که جلو برهروی زانو و دست میایسته ولی نمیتونه دستاش را جابه جا کنه و چهار دست و پا راه بره ولی اگر چیزی جالب و جذاب به نظرش بیاد عزمش را جزم میکنه تا بهش برسه و حسابی روی زمین میخزه و با اون دستای کوچولوش ورش میداره.
چند روزیه که آب سیب رو شروع کردم بهش میدم و خدارو شکر خیلی علاقه هم نشون میده ولی وای اگر آبش روی لباس بریزه دیگه اصلا پاک نمیشه .من این را نمیدونستم و لباساش اگر کثیف میشد میذاشتم تو سبد تا با هم تو ماشین بذارم ولی هیچ کدوم از لکه ها پاک نشد و خیلی ناراحت شدماینجوری شد که دیروز با بابایی رفتیم و چند دست لباس جدید براش خریدیم.
این روزا کارم شده غصه خوردن که مرخصی ام داره تموم میشه و هر روز دارم چک میکنم که چند روزه دیگه مونده و اصلا دل و دماغ انجام هیچ کاری رو ندارم و تا نشستم پای نت اول چک میکنم ببینم بالاخره تامین اجتماعی زیر بار نه ماه رفت یا نه انقدر این سایت و اون سایت میکنم تا خسته بشم رضا میگه چند ماه مرخصی بدون حقوق بگیر .قراره برم درخواست بدم خدا کنه مدیرمون قبول کنه.
پی نوشت: از خواهرهای مهربون و عزیزم ،انیس جون و فاطمه خانم ، بابت تمام هدیه هایی که برای آرتین جونم میگیرن و هر دفعه که میریم خونشون ما را سوپرایز میکنن تشکر میکنم.
زانوبندهای قشنگ پسرم هدیه ی خاله ها