عزیزم همیشه کنارتم
میدونستم زمین گرده و سریع می چرخه ولی باور نداشتم به این سرعت. خیلی زمان سریع گذشت و 6 ماه مرخصی من داره تمام میشهو باورش خیلی برام سخته که از روزی که با همکارام خداحافظی کردم تا الان 6 ماه گذشته
انقدر تو این مدت وقتم پر بود که متوجه گذشت زمان نبودم.دیروز رفتم خونه مامانم ، امیر حسین میگه خاله دو روز دیگه رقابت بین باشگاهی داریم
میگم خاله جون تو که تازه ثبت نام کردی
میگه خاله من سه رنگ کمربند عوض کردم کجای کاری
نگران آرتینم.نمیخوام چیزی براش کم بذارم.دیروز با خاله انیس رفتم بازار براش عروسک انگشتی خریدم. آرتین این روزا روی دست هاش می ایسته و می خواد تلاش کنه که خودش را به اسباب بازی که جلوش می ذاریم برسونه.بعد کلی تقلا که بهش میرسه میذارتش توی دهنش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی