آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره

آرتین یکی یه دونه ی مامان و بابا

دلنشین ترین ترانه من، صدای خنده های توست

آرتین نازم.تازگی ها آنقدر دلنشین و صدا دار می خنده که دل آدم براش ضعف میره .دلم می خواد از ثانیه ثانیه های با هاش بودن عکس بگیرم.   عزیز دلم همش دوست داره وقتی باهاش حرف می زنیم ادای ما را در بیاوره.لب هاشو تکون میده و یه صداهای مبهمی از خودش در میاره   این روزها به دست هاش خیلی توجه می کنه و گاهی مدتی باهاشون شروع می کنه حرف زدن آرتین عزیزم  چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب تر شد که دنیای من شدی .همیشه بدان که تا بیکران دوست داشتن ، دوستت دارم       ...
24 مرداد 1392

واکسن چهارماهگی

 آرتین جون ، دو روز پیش در حالی که خیلی پر انرژی و سر حال بودی و تمام مسیر رو برای من و بابا می خندیدی برای واکسن چهارماهگی به مرکز بهداشت رفتیم. وقتی رسیدیم اول قد و وزنت را گرفتند که خدا رو شکر روی منحنی بود. بعد بردیمت اتاق واکسیناسیون .سوزن رو که زدند کمی بی تابی کردی ولی بابا که بغلت کرد یادت رفت. هر 4 ساعت باید شربت استامینوفن می خوردی ولی  دریغ از یکبار که کامل بخوریش هر دفعه نصف بیشترش را بیرون می ریختی.یک بار هم به خاطر مزه تلخش بالا آوردی. این بار خیلی بیشتر از دفعه قبل اذیت شدی و تب داشتی. خدا رو شکر این پروژه هم تمام شد.       ...
23 مرداد 1392

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

برام هیچ حسی شبیه تو نیست کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه تو زیباترین آرزوی منی ...
22 مرداد 1392

خرس مستر بین

خاله انیس و فاطمه از وقتی که متوجه شدند آرتین به عروسک های پشمالو علاقه داره هر وقت میرن بازار یک عروسک می خرند.ارتین از همه انها ،خرس مستر بین را بیشتر دوست داره و وقتی من و بابا می خواهیم وقت عکس گرفتن بخندونیمش خرس را به دستش می دیم. امیدوارم لبت همیشه خندون باشه   ...
19 مرداد 1392

آشنایی با قورقوری

چند وقته که میخوام از آرتین یه عکس جدید بندازم  برای صفحه زمینه گوشیم ولی یاانگشتش توی دهنشه یا هر چیزی که توی دستشه و حاضر نیست که  به هیچ قیمتی در بیاره      امروز با خودم گفتم باید حواسش را پرت کنم تا این عادتش نشه آخه میگن اگه بچه زیاد انگشت بخوره حالت فک بالاش عوض میشه ، برای همین منم با قورقوری آشناش کردم اول یه علت زد و کنجکاوانه نگاهش می کرد بعد بغلش کرد و حسابی بررسی اش کرد       خلاصه اینکه با هم دوست شدند و آرتین شروع به بازی کرد و منم خوشحال هر جا آرتین را میگذاشتم قورقوری  هم کنارش بود تا حواسش را پرت کنه که انگشت نخوره ...
13 مرداد 1392

آرتین و جغجغه هایش

آرتین کوچولوی من خیلی بلا شده و اصلا به من فرصت هیچ کاری را نمیده.این روز ها کارش شده غلت خوردن. قبلا غلت می زد دستش زیر شکمش گیر می کرد  بعد شروع می کرد گریه کردن و ما باید دستش را درست می کردیم. حالا که دیگه گل پسرم یاد گرفته درست رو شکم بخوابه اما بازم  بعد از چند ثانیه گریه می کنه و دست و پا می زنه چون بلد نیست جلو بره. دلم براش میسوزه امروز یک کار جدید کردم که  خیلی دوست داشت. جغجغه هاشو جلو صورتش گذاشتم و آرتین مدتها با تعجب بهشون خیره می شد و دوست داشت که بهشون برسه و اصلا گریه نکرد خدا رو شکر .       پسر عزیزم امیدوارم لبت همیشه خندون باشه و به هر چیز که دوست داری برسی ...
9 مرداد 1392

اولین غلت زدن آرتین

پسر عزیزم چند روزی بود که دیگه از زندگی یکنواخت و بی تحرکش خسته شده بود،احساس میکردم دوست داره تکون بخوره اما نمی تونست.تا اینکه امروز صبح یکم یکم شروع کرد به غلت زدن، خدایا انقدر هیجان زده شده بودم که از شوق نمی دونستم چکار کنم. این اولین حرکت جدی پسرم تو زندگیش بود... عزیزم امیدوارم همیشه زندگیت سرشار از جنبش و تحرک و سرزندگی باشه،‌اینو بدون که مامانی همیشه عاشقته عزیزم...... ...
2 مرداد 1392

آرتین و امیرحسین

  سرگرمی روزهای تابستونی پسرخاله امیر حسین شده آرتین. واقعا آرتینو حسابی دوست داره و کلی نسبت بهش احساس های خوب نشون میده و دلش میخواد مواظبش باشه. امیر حسین چندین سال یکی یه دونه ی ما بود ولی خدا رو شکر تنها احساسی که ما اصلا اجازه ندادیم واسش شکل بگیره حسادته، آرتین و امیر حسین هر دو عشق های زندگی من هستند که بینهایت دوستشون دارم ...
1 مرداد 1392